رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رادمهر

کودکانه های تو... عاشقانه های من

مامان من بزرگ شم تنهایی می رم سرکار ها بعدشم با پولام تنهایی می رم خرید... منم تو رویاهام داشتم می دیدمت همه اینهایی که گفتی... مامان مامان شنیدی چی گفتم؟ تنهایی ها من: آره آره شنیدم...باشه عشقم تنهایی برو _: مامان من تنهایی می رم حموم ها _: با شه عشقم تنهایی برو _: اگه من تنهایی برم تو گریه می کنی؟ _: آره خب دلم برات تنگ می شه _: باشه باشه تو رو هم می برم _: الهی من فدای اون دل مهربونت بشم آخه رادی رادان *** _: مامان من بزرگ شم برام ماکروفر می خری؟ من بعد از کلی خنده... آره عزیزم می خوای چی کارش کنی؟ _: می خوام دیگه _: گلم تو بزرگ شی خودت صاحب خونه می شی و توشو پر می کنی از ا...
28 خرداد 1393

خنده های تو... نفس های من

بالاخره تموم شد، بالاخره تب و درد و اشک های من و تو با هم رفتن و الهی که دیگه برنگردن دوباره پسرک شاد و شیطون من از در و دیوار خونه بالا می ره و می خنده و وقتی اون می خنده من نفس می کشم؛ نفس های عمیق، نفس های راحت دوباره تونستی بری مهد و اولین جایزه تم تو مهد گرفتی... سازه های چفتول... دقیقا یک هفته بعد از این که بابا عین همونا رو برات خریده بود. چقدر خوبه که وقتی دست به تن نازنینت می زنم داغ نیست فقط از  زور بازی و شیطونی گرمه... خدای مهربونم برای این که شادی و سلامتی باز هم مهمون خونه ما شدن سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم   ...
25 خرداد 1393

آخ از این روز و شبای تب دار

کی پس این روزای تب دار تموم می شه؟ این روزایی که پسرک شاد و خندون منو با قدرت داغشون خوابوندن رو بالش اونم فقططط روی پای مامانش این روزایی که صورت قشنگ پسرکم پر شده از گل های کوچولوی صورتی... همون آبله مرغون معروف ... همون که تبش چهار روزه رادمهر منو آب کرده... لاغر کرده... غمگین کرده...  فقط کافیه شبا دو ساعت خوابم ببره، بیدار که می شم می بینم یاس سفیدم داره تو تب می سوزه و اما از این شیاف های ضد تب و گریه های با هم من و تو صورت نازنینت برای من قشنگترین صورت دنیاست مخصوصا الان که پر از گل های صورتیه ... قربون اون چشمای معصومانه ات برم من، که گل های صورتی دور و برش پر شده... دستا و پاهای کوچولوت، کف سرت ، شیمک ...
17 خرداد 1393

تو آبروی عشقی...

برای من تو آبروی عشقی... اون موقع که قمقمه پر آبت رو نگه می داری تا بریزی پای گل های جلوی خونه و مدام از من می پرسی مامان اگه به گلا آب ندم گریه می کنن؟ من دلم از این همه صفای کودکانه پر می کشه اون موقع که بهت می گم بیا دندونات رو بشور و می گی نه... بعد، من مثلا ناراحت می شم می یایی از من می پرسی مامان اگه من دندونامو نشورم تو گریه می کنی؟ می گم آره بعد می یایی می گی می شورم می شورم... منم غش می کنم برات دستامو باز می کنم می گم رادمهر بپر تو بغلم می گی : اگه نیام گریه می کنی می گم آره خب... بعد می دوی میای می گی بیا بیا بغلم کن.... اون وقت من دلم برات پر می کشه تازگیا هر وقت از مهد می ایم خونه می ری ته سالن می ایستی و م...
13 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد